کد مطلب:315922 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:174

قمر بنی هاشم
تقی رزاقی قمی



ای قهرمان عرصه ی جانبازی

شاهین رزم در علم افرازی



دست فلك ندیده چون تو غازی

ای دست باز عالم سربازی



ای چون پدر به بیشه ی هستی شیر

دست تو حامی علم و شمشیر



[ صفحه 242]



باب تو را كه دست خدا گویند

دست خدای بود و سزا گویند



آنان كه از تو ثنا گویند

هرگز نه از علیت جدا گویند



دست تو را كه دست علی دانند

دست خدای لم یزلی دانند



ای پیكر تو ماه بنی هاشم

رویت چراغ راه بنی هاشم



فرمانده سپاه بنی هاشم

همچون حسین شاه بنی هاشم



در جلوه رشك پرتو مهتابی

آری تو آفتاب جهانتابی



بارید بر تن تو در آن میدان

تیر عدو سریع تر از باران



آبی كه داشت نرخ و بهای جان

چون اشك كودكان همه شد ریزان



از بس كه تیر خورد به چشم مشك

گردید چشم مشك تهی از اشك



بودند كودكان ز عطش بی تاب

رفتی سوی فرات كه آری آب



لب تشنه بدی و نشدی سیراب

یاد آمدت ز تشنگی احباب



لب تشنه از شریعه برون رفتی

خود با دلی چو یم خون رفتی



دائم سكینه داشت نظر بر در

تا تر كند ز آب لب و حنجر



دردا كه كرد پستی آن لشكر

جای لب سكینه زمین را تر



هم آب ریخت روی زمین هم خون

حال سكینه بود ندانم چون



ای درگذشته از سر دست و سر

افكند زیر پای فرس پیكر



هستند جن و انس و ملك یكسر

چشم انتظار لطف تو در محشر



«رزاقی» است و لطف فراوانت

در دست اوست گوشه ی دامانت [1] .



[ صفحه 243]




[1] گنجينه ي نور، ص 350 و 351.